دلزدگی جنسی و زناشویی چیست ؟
دلزدگی جنسی یا زناشویی استعاره یا کنایهای است که معمولاً برای توصیف یک حالت یا فرایند خستگی و فرسودگی که مشابه با خاموش شدن یک آتش یا فرونشاندن یکی از عناوین شکستخوردن، کاملاً خسته شدن و یا فرسوده شدن بهوسیله مطالبه بیش از اندازه انرژی، نیرو یا منابع تعریف شده است.
اولین نوشتههایی که در آن از دلزدگی یاد شده است مربوط به شکسپیر در 1599 میباشد. دلزدگی مجموعه علایم خستگی عاطفی، شخصیت زدایی و کاهش بهره وری میباشد. خستگی عاطفی به تهی شدن یا خالی شدن منابع عاطفی که به وسیله تقاضاهای بین فردی ایجاد میشود، بر میگردد. شخصیت زدایی به رشد منفی و گرایشات بیرحمانه و عیب جویانه و بدگمانانه به همسر داشتن تأکید دارد که بعضی آشفتگیها و پریشانیها را شامل میشود که کاملاً با جنبه روانپزشکی این نشانهها متفاوت است.
دلزدگی جنسی را بهعنوان یک حالت خستگی جسمی، عاطفی و ذهنی که در شرایط درگیری طولانی مدت همراه با مطالبات عاطفی ایجاد میشود، میدانند. در این تعریف خستگی ذهنی با کاهش انرژی، خستگی مزمن، ضعف و تنوع وسیعی از شکایتهای جسمی و روانتنی مشخص میشود.
درحالیکه خستگی عاطفی شامل احساسات درماندگی، ناامیدی و فریب میشود، خستگی روانی به رشد نگرش منفی نسبت به خود و کار و زندگی بر میگردد. این نشانهها در افراد بهنجار و طبیعی مشاهده میشود.
از دیدگاه اصالت وجودی – روان تحلیلگری، دلزدگی یک حالت تجربه شده خستگی جسمی، عاطفی و روانی است که از عدم تناسب مزمن بین توقعات و واقعیت ناشی میشود.
پاینز دلزدگی را نتیجه فرایند فرسایش میداند که در آن افراد متعهد و با انگیزه روحیهشان را از دست میدهند. دلزدگی نتیجه درگیری طولانی مدت در موقعیتهایی است که از نظر عاطفی و احساسی مطالبات زیادی دارند.
چنین موقعیتهایی معمولاً به علت تفاوت زیاد بین توقعات و واقعیت بروز میکنند.
در واقع دلزدگی با مجموعهای از رؤیاها و انتظارات آغاز میشود؛ هنگامیکه این رویاها محقق نمیشوند و در عوض با تنبیه و تجارب استرسزا مواجه میشوند، نتیجه آن دلزدگی است. این موضوع به حوزههای زوجین، والدین و بچهها نیز مرتبط میشود.
چگونگی پدیدآیی و تحول دلزدگی
دلزدگی جنسی با عدم تعادل میان منابع و تقاضا شروع میشود. یک ناهمخوانی میان انتظارات و ایدهآلهای افراد از یکسو و واقعیات از سوی دیگر. نتیجهی ناهمخوانی استرس است. استرس ممکن است بهطور آگاهانه و هوشیارانه مشاهده شود یا به طور ناآگاهانه در مدت طولانی پایدار بماند. در مرحلهی دوم بهتدریج افراد، شروع به فشار عاطفی، فرسودگی و خستگی میکنند. مرحله سوم شامل تغییراتی در نگرش و رفتار میشود و در این مرحله افراد نگرشهایشان را در مورد زندگی زناشویی و همسر تغییر میدهند. سرانجام نتیجه، دلزدگی است. همچنین دلزدگی نتیجه تلاشهایی است که یک شرایط بد، هموار میکند.
دلزدگی جنسی به علت ناکامی در عشق بروز میکند و پاسخی است در برابر مسائل وجودی. انباشته شدن فشارهای روانی تضعیف کننده عشق، افزایش تدریجی خستگی و یکنواختی و جمع شدن رنجشهای کوچک، به بروز دلزدگی کمک میکنند. در واقع یافتن یک عامل زمینه ساز دلزدگی، غیرممکن است.
دلزدگی جنسی با رشد آگاهی و توجه به چیزهایی که دیگر به اندازه گذشته خوشایند نیست، شروع میشود. همچنین شروع دلزدگی به ندرت ناگهانی است. معمولاً روند آن تدریجی است و به ندرت از یک پدیده ناگوار یا حتی چند ضربه ناراحت کننده ناشی میشود. انباشته شدن سرخوردگیها و تنشهای زندگی روزمره سبب فرسایش روانی میشود و سرانجام به دلزدگی منجر میگردد.
برطبق نظر پاینز و نانز، فرد دلزده نمیشود مگر اینکه با یک موضوعی (مثل عشق و کار) به شدت درگیر شده باشد. اگر هیچ کاری برای متوقف کردن این فرایند صورت نگیرد، امور از بد به بدتر پیش خواهند رفت. دورههای نارضایتی که زمانی نادر برای افراد رخ میداد دیگر مکرراً اتفاق میافتند و آن احساسات خفیف نارضایتی به یک خشم شدید تبدیل میشوند و فرد احساس میکند که از لحاظ جسمی و عاطفی فرسوده شده است. در هنگام شب نیز ممکن است زوجین به رفتارهای آزاردهنده همسرشان که به طور واقعی یا خیالی مرتکب شده است بیندیشد و احساس بدبختی کنند.
عوامل اصلی بروز دلزدگی
- زمانی که فرد خود را تحتفشار احساس میکند تا همیشه موفق باشد. برای مثال بهعنوان یک همسر، فرد خود را تحتفشار احساس میکند تا بهوسیله همسرش همیشه کامیاب شود.
- فرد نیاز دارد تا دوباره و دوباره تحریک شود تا از احساس خستگی در ازدواج جلوگیری کند.
- زمانی که یک قسمت از زندگی زناشویی (روابط جنسی، وظایف والدینی، همراهی و مصاحبت) بهطور نامتناسب در مقایسه با سایر قسمتها برای فرد مهم باشد.
- زمانی که اهداف، نامشخص و غیرواضح است و زمانی که اهداف یک خانواده در فاصله دور و نزدیک در تغییر و تحول هستند.
علائم دلزدگی
نظرات متنوعی درباره علائم دلزدگی جنسی وجود دارد که در اینجا به چند نمونه آن اشاره میشود.
برطبق نظر نالت، علائم دلزدگی، شامل: کمبود عمومی اشتیاق، عدم رضایت، فرسودگی عاطفی، بیاحساسی و کمبود علاقه است. افراد دلزده ممکن است احساس کنند که با وجود تلاش فراوان کمتر به نتیجه دلخواهشان میرسند. آنها ممکن است نسبت به حالت عادی، زودتر خشمگین شوند و احساس کنند که توانایی خوشگذرانی و حس شوخ طبعیشان را از دست دادهاند.
پاینز معتقد است فرد دلزده، احساس پوچی و تهی بودن میکند، خستگی، فرسودگی و ازپاافتادن را به طور کامل تجربه میکند، زندگی به نظرش هیچ معنایی ندارد، احساس میکند در تله و دامی افتاده است که نمیتواند از آن خارج شود، در انجام نقشهای مختلف اجتماعی احساس ناقص بودن میکند، احساس میکند بر زندگیش کنترلی ندارد، نسبت به اطرافیان و برقرار کردن ارتباط با آنها بیمیل میشود و در نهایت ناامیدی و دلزدگی را تجربه میکند.
برای وجود دلزدگی چندین نشانه ذکر شده است که عبارتاند از:
خستگی مزمن، فرسودگی، احساس ازپاافتادن از نظر جسمی، عصبانیت نسبت به دیگران، انتقاد کردن از خود به علت تحمل کردن درخواستهای دیگران، عیب جویی، منفی گرایی، تحریک پذیری، احساس تحتفشار بودن از هر طرف، به آسانی عصبانی شدن در مورد موضوعات کم اهمیت، سردردهای متناوب و آسیبهای گوارشی، افزایش یا کاهش وزن، بیخوابی و افسردگی، تنگی نفس، بدگمانی، احساس عجز و ناتوانی، احساس خلاء عاطفی، افزایش میزان ریسکپذیری
همچنین گورگین معتقد است نشانه¬های دلزدگی عبارتاند از: عدم اعتماد و اطمینان در مورد آینده و در کنار یکدیگر بودن؛ درماندگی برای بهبود اوضاع، حس عمیق آسیب پذیری، تجربه یک حس عمیق از دست دادن؛ احساس اینکه هیچکس آنها را درک نمیکند؛ اجتناب از کشمکش؛ مشخص نبودن حد و مرز و عدم توانایی در نه گفتن.
پاینز، سه علامت بارز دلزدگی را ازپاافتادن جسمی، عاطفی و روانی معرفی میکند، که به اختصار هر یک شرح داده میشود.
ازپاافتادن جسمی
فرسودگی بدنی ناشی از دلزدگی بهصورت خستگی مزمن بروز میکند که با خواب رفع نمیشود. این افراد، گرفتار کابوس شبانه میشوند. برای به خواب رفتن، از قرص خواب یا مشروب استفاده میکنند که بعد از بیدار شدن خسته، کسل و بیحال هستند و سردرد شدید دارند، گاهی دچار سردرد مزمن، دردهای شکمی یا کمر درد میشوند. مستعد ابتلا به انواع بیماریها بوده و مرتباً دچار سرماخوردگی میشوند و ممکن است پرخوری یا کمخوری داشته باشند.
ازپاافتادن عاطفی
احساس تباه شدن میکنند و آزرده ودلسردند. علاقهای به توضیحدادن چیزی ندارند و اقدامی برای مشکلاتشان نمیکنند. امیدی به بهبود روابطشان ندارند. زندگی برایشان تهی و بیمعنا است، اغلب افسردهاند. احساس میکنند برای هر نوع تغییری بییار و یاورند. انگیزهای برای تغییر خودشان ندارند. احساس در دامافتادن میکنند. در موارد شدید، احساس یأس و بیهودگی میتواند منجر به آشفتگی عاطفی یا انگیزه خودکشی شود.
ازپاافتادن روانی
ازپاافتادن روانی ناشی از دلزدگی معمولاً به شکل کاهش خودباوری و نظر منفی گرایانه نسبت به روابط، بهخصوص رابطه با همسر تظاهر مییابد. افرادی که با عشق ازدواج میکنند، ولی با شروع زندگی، به طور دردناکی به کوچکترین کارهای طرف مقابل توجه میکنند و هیچ چیز برایشان مثل گذشته نیست، دچار ازپاافتادن روانی میشوند. احساس یأس و سرخوردگی فقط به همسر محدود نمیشود، بلکه در مورد ناکامی خودشان احساس وحشتناکی دارند. وقتی تصویر خودشان را در آینه نگاه میکنند، چین و چروکهایشان را میبینند و خودشان را دوست ندارند. این حس، روی زندگیشان، احساسشان در مورد سایر افراد، آینده و توانایی عشقورزیدنشان تأثیر میگذارد.